سدر
نویسه گردانی:
SDR
سدر. [ س ُدْ دَ ] (معرب ، اِ) بازیی است که با آن قمار میکنند و آن فارسی سدر است . (المعرب جوالیقی ص 201). بازیچه ای است مر کودکان عرب را. قرق . (منتهی الارب ). بازیچه ای است کودکان را، معرب است . (اقرب الموارد). رجوع به قرق شود.
واژه های همانند
۴۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
صدر جهان . [ ص َ رِ ج َ ] (اِخ ) لقب اشخاص متعدد. رجوع به فهرست لباب الالباب و رجوع به صدرالدین احمد خالدی شود.
صدر اعظم . [ ص َ رِ اَ ظَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رئیس الوزرا. نخست وزیر. وزیر اعظم . || خواجه ٔ بزرگ .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صدر خجندی . [ ص َ رِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) رجوع به صدرالدین عبداللطیف بن محمد شود.
صدر خجندی . [ ص َ رِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) رجوع به صدرالدین محمدبن عبداللطیف شود.
صدر خجندی . [ ص َ رِ خ ُ ج َ ] (اِخ ) رجوع به صدرالدین خجندی محمودبن عبداللطیف شود.
طواف صدر. [ طَ ف ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طواف بازگشتن از حج . (مهذب الاسماء) و آن را طواف وداع و طواف آخرالعهد نیز گویند، عبارت از ط...
صدر قزوینی . [ص َ رِ ق َ ] (اِخ ) میرزا محمدحسین بن میرزا فضل اﷲ. هدایت در مجمعالفصحا آرد که پدر او معلم شاهزاده نایب السلطنه و خود وی روزگاری ...
صدرشیرازی . [ ص َ رِ ] (اِخ ) رجوع به صدرا شود.