اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سر آوردن

نویسه گردانی: SR ʼAWRDN
سر آوردن . [ س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آخر شدن و به نهایت رسیدن . (برهان )(آنندراج ). به آخر رساندن . پایان دادن :
از این زارترچون بود روزگار
سر آرد مگر بر من این کردگار.

فردوسی .


سر آوردم این رزم کاموس نیز
دراز است و نفتاد از او یک پشیز.

فردوسی .


بدان تا زند بر بر پهلوان
بدان زخم بر وی سر آرد جهان .

اسدی .


چو هر کامی که بایستش برآورد
زمانه کام او را هم سر آورد.

نظامی .


یکی زندگانی تلف کرده بود
بجهل و ضلالت سر آورده بود.

سعدی .


بشیرینی سر آرد نوبهار زندگانی را
چو زنبور عسل آن را که منزل مختصر باشد.

صائب (از آنندراج ).


|| مطیع نشدن . قبول نکردن . نپذیرفتن :
رضوان بهشت خلد نیارد سر
صِدّیقه گر بحشر بود یارش .

ناصرخسرو.


|| (از: سر، رأس + آوردن ) در تداول عامه ، کنایه از کار مهم و بزرگی کردن : مگر سر آورده ای ؛ چرا اینهمه در تسریع مقصود خویش میکوشی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
چار سرآوردن . [س َ وَ دَ ] (مص مرکب ) (اصطلاح قمار) در اصطلاح بازی ورق چار صورت آوردن . چار شاه یا چار بی بی یا چار سرباز آوردن . چار آس آورد...
سر بر خط آوردن . [ س َ ب َ خ َ وَ دَ ] (مص مرکب ) مطیع بودن . فرمانبردار شدن : سر بر خط آرد و پسر رابه درگاه عالی فرستد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.