گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سرا نویسه گردانی: SRʼ سرا. [ س َ ] (نف مرخم ) سرای . سراینده : نشاندند مطرب بهر برزنی اغانی سرایی و بربطزنی . نظامی .ستایش سرایان نه یار تواَندنکوهش کنان دوستدار تواَند. سعدی .رجوع به سرای شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه واژه معنی ثرع ثرع . [ ث َ ] (ع مص ) طفیلی شدن قوم را. صراء صراء. [ ص َ ] (ع اِ) ج ِ صرایة است . (منتهی الارب ). صراء صراء. [ ص َرْ را ] (ع ص ) صخرةٌ صراء؛ سنگ سخت . (منتهی الارب ). صماء. (قطر المحیط). || حیةٌ صراء؛ مار که دوا نپذیرد. (منتهی الارب ). صراء صراء. [ ص ُرْ را ](ع اِ) ج ِ صاری . (منتهی الارب ). رجوع به صاری شود. صرع صرع . [ ص َ / ص ِ ] (ع مص ) افکندن . (ترجمان جرجانی ) (دهار). بیوکندن . (زوزنی ). بر زمین افکندن کسی را. (منتهی الارب ). افتادن و از پای درآمدن... صرع صرع . [ ص َ ] (ع اِ) مثل و مانند. || مقابل و برابر: هو صرع کذا؛ ای حذاؤه . || لنگه ٔ چیزی . || بامداد و شبانگاه ، یعنی از بامداد تا زوال ... صرع صرع . [ ص َ ] (ع اِ) بیماری تناوبی که با اختلاجات و تشنجات همراه است و حس و شناسائی فوراً و کاملا در آن مفقود میگردد. (ناظم الاطباء). اپیل... صرع صرع . [ ص ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ صروع . (منتهی الارب ). صرع صرع . [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صریع. (منتهی الارب ). || دهانه ٔ اسب . (دزی ج 1 ص 827). صرع صرع . [ ص ِ ] (ع اِ) مرد کشتی گیر. || تاه رسن . (منتهی الارب ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ صفحه ۱۶ از ۱۷ ۱۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود