سرای سپنج . [ س َ ی ِ س ِ پ َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روزگار و دنیا. (برهان ) (آنندراج ). سرای عاریت دنیا. (شرفنامه ). سرای ششدر. (رشیدی )
: مهر مفکن بر این سرای سپنج
کاین جهان پاک بازی و نیرنج
۞ .
رودکی .
چو گشت آن پریچهره بیمارغنج
ببرید دل زین سرای سپنج .
رودکی .
اگر گنج یابی اگر درد و رنج
نمانی همی در سرای سپنج .
فردوسی .
که از بهر ما زین سرای سپنج
نیامد بجز درد و اندوه و رنج .
فردوسی .
نبندید دل در سرای سپنج
کش انجام مرگ است و آغاز رنج .
اسدی .
دل نهادی در این سرای سپنج
چند بسیار تاختی فرسنگ
۞ .
ناصرخسرو.
|| خانه ٔ علفی باشد که کنار فالیز و کشت و زراعت سازند. (برهان ) (آنندراج ).