اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرچشمه

نویسه گردانی: SRCŠMH
سرچشمه . [ س َ چ َ / چ ِ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) جائی که از آن آب جوشد. منبع. مخرج الماء. (المنجد) :
سرچشمه ٔ حیوان بین در طاس و ز عکس او
ریگ تک دریا را بشمار به صبح اندر.

خاقانی .


دیده ام سرچشمه ٔ خضر و کبوتروار آب
خورده و پس جرعه ریزی دردهان آورده ام .

خاقانی (دیوان چ سجادی ص 256).


به سرچشمه ٔ نیل رغبت نمود
که آن پایه را دیده نادیده بود.

نظامی .


اگر خضر بر آب حیوان گذشت
محمد ز سرچشمه ٔ جان گذشت .

نظامی .


دیدیم بسی آب ز سرچشمه ٔ خرد
چون بیشتر آمد شتر و بار ببرد.

سعدی .


تو اوّل نبستی که سرچشمه بود
چو سیلاب شد پیش بستن چه سود.

سعدی .


ز سرو قد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمه اش بنشان که خوش آبی روان دارد.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
کندشلو سرچشمه . [ ] (اِخ ) قریه ای است هفت فرسنگی میانه ٔ شمال و مغرب شیراز. (فارسنامه ٔ ناصری ).
گندشلو سرچشمه . [ گ ُ دُ س َ چ َ م َ / م ِ ] (اِخ ) هفت فرسخ میانه ٔ شمال و مغرب شیراز است [ از دهات بلوک شیراز ] . (فارسنامه ٔ ناصری گفتار دو...
سرچشمه ٔ میلانلو. [ س َ چ ِ م َ ی ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان . دارای 427 تن سکنه . آب آن از قنات . (از فرهنگ ...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.