سرخ . [ س ُ ] (ص ) رنگی معروف . (آنندراج ). شنجرف . زنجفر. (زمخشری ). احمر. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). انواع آن : آتشی . ارغوانی . بلوطی . پشت گلی . جگرکی . حنایی . خرمایی . دارچینی . زرشکی . شاه توتی . صورتی . عنابی . قرمز. گل سرخی . گل کاغاله . گلی . لاکی . لعل . میگون . یاقوتی . (یادداشت مؤلف )
: چون گل سرخ از میان پیلغوش
یاچو زرین گوشوار از خوب گوش .
رودکی .
شگفت نیست اگر کیغ چشم من سرخ است
بلی چو سرخ بود اشک سرخ باشد کیغ.
بوشعیب .
و از ناحیت تغزغز مشک بسیار خیزد و روباه سیاه و سرخ و ملمع زر سرخ . (حدود العالم ).
دین من خسروی است همچو میم
گوهر سرخ چون دهم به جمست .
خسروی .
همه جامه ها سرخ و زرد و بنفش
شهنشاه با کاویانی درفش .
فردوسی .
جهاندار بستد ز کودک نبید
بلور از می سرخ بد ناپدید.
فردوسی .
تا سرخ بود چون رخ معشوقان نارنج
تا زرد بود چون رخ مهجوران آبی .
فرخی .
چو آید زو برون حمدان بدان ماند سر سرخش
که از بینی سقلابی برون آید همی خله .
عسجدی .
تا آفتاب سرخ چو زرین سپر بود
تا خاک زیر باشد و گردون زبر بود.
منوچهری .
زیرا که سرخ روی برون آمد
هرکو به پیش حاکم تنها شد.
ناصرخسرو (دیوان چ دانشگاه ص 340).
شیرین و سرخ گشت چنان خرما
چون برگرفت سختی گرما را.
ناصرخسرو.
شلوار سرخ والا منمای ای نگارین
یا دامنی برافکن یا چادری فروهل .
نظام قاری .
|| (اِ) نوعی از مرغان که پرهای سرخ و نقطه های سپید و سیاه بر پرها دارند و بغایت خوش آواز و جنگ شان در غرائب تماشای نظارگیان این دیار است . و تحقیق آن است که سرخ هرچند لفظ فارسی است لیکن اطلاق بر جانور مذکور از تصرفات فارسی دانان هند است و در اصل هندی آن را می مینا و تنها مینا ماده ٔ آن را خوانند و در هندی متعارف لال گویند و این ترجمه ٔ سرخ است . (آنندراج ) (بهار عجم ).