سرخده
نویسه گردانی:
SRḴDH
سرخده . [ س ُ خ ِ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) نوعی از حصبه باشد و اکثر طفلان را بهم میرسد. (برهان ).سرخجه . (جهانگیری ) (آنندراج ). رجوع به سرخجه شود.
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
سرخده . [ س ُ دِه ْ ] (اِخ ) ایستگاه راه آهن میان امروان و دامغان واقعدر 235هزارگزی تهران . (یادداشت مؤلف ). نام قریه ای است در ولایت هزار...
سرخده . [ س ُدِه ْ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان مزدقان بخش حومه ٔ شهرستان ساوه . دارای 216 تن سکنه است . آب آن از رودخانه و فرقان . محصول آن غ...
سرخ ده . [ س ُ دِه ْ ] (اِخ ) دهی از چهاردانگه از دهات هزارجریب مازندران . (از ترجمه ٔ سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 165). دهی ازدهستا...