سرد کردن
نویسه گردانی:
SRD KRDN
سرد کردن . [ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مقابل گرم کردن : شراب ممزوج و مروق باد در شکم انگیزد و در بندها آرد و معده و جگر را سرد کند. (نوروزنامه ). || آزردن و برجای نشاندن . افسرده کردن . سرزنش کردن . تنبیه کردن : یک دو تن را بانگ زد و سرد کرد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556). امیر سخت در تاب شد و هر دو را سرد کردو دشنام داد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 626). و امیر بانگ بر ایشان زد و خوار و سرد کرد. (تاریخ بیهقی ).
- دل سرد کردن بر کسی ؛ دل برگرفتن از او : و نخست که همه دلها سرد کردند تدبیر این پادشاه [ مسعود ] آن بود که بوسهل زوزنی و دیگران تدبیر کردند. (تاریخ بیهقی ).
- کسی را بر دل کسی سرد کردن ؛ او را از نظر وی انداختن : و بهرام مردی مکار و پرفریب است و میخواهد که مرا بر دل ملک سرد کند. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
دل سرد کردن . [ دِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دلسرد ساختن . رجوع به دلسرد و دلسرد ساختن شود.
بر دل سرد کردن . [ ب َ دِ س َ ک َ دَ ](مص مرکب ) کنایه از ناخوش و بی مزه گردانیدن . (آنندراج ). بر طبع خوردن . (مجموعه ٔ مترادفات ) : عاق است ب...