اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سر فرودآوردن

نویسه گردانی: SR FRWDʼAWRDN
سر فرودآوردن . [ س َ ف ُ وَ دَ ] (مص مرکب ) سر فروآوردن . قبول کردن . (آنندراج ). تسلیم شدن . مطیع گشتن . منقاد شدن : از آسمان کلاه میبارد اما بر سر آنکه سر فرودآرد. (خواجه عبداﷲ انصاری ).
چون سپیدار سر ز بی هنری
از ره مردمی فرونارند.

ناصرخسرو.


هرکه زر دید سر فرودآرد
ور ترازوی آهنین دوش است .

سعدی .


سر امید فرودآر و روی عجز بمال
بر آستان خداوندگار بنده نواز.

سعدی .


نزیبد ترا با چنین سروری
که سر جزبه طاعت فرودآوری .

سعدی .


سر به سریر سلطنت بنده فرونیاورد
گر به توانگری رسد نوبتی از گدایی است .

سعدی .


|| سر برانداختن . سر فروافکندن :
سری به صحبت بیچارگان فرودآور
همینقدر که ببوسند خاک پایی را.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.