اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرکش

نویسه گردانی: SRKŠ
سرکش . [ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 518 تن سکنه . آب آن از چشمه و رود سرکش . محصول آن غلات و سردرختی و درخت تبریزی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سرکش . [ س َ ک َ /ک ِ ] (نف مرکب ) نافرمان و مغرور. (برهان ). نافرمان .(آنندراج ). نافرمان و گردنکش . (رشیدی ) : زمین سربسر گفتی از آتش است هوا ...
سرکش . [ س َ ک َ ] (اِخ ) نام خنیاگر و مطربی بوده بی عدیل و نظیر. (برهان ). کریستنسن نویسد: مشهورترین موسیقی دانان و آهنگ سازان دربار خسرو دو...
لنگ سرکش . [ ل ِ س َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) فنی از فنون کشتی و آن پای خود را به عضوی از اعضای حریف بند کردن و به زور کشیدن است . (غیاث ) : ...
گونه‌ای از دولت که برای صلح جهانی‌ تهدید کننده به حساب میاید.این دولت‌ها دارای ویژگی‌ ‌هایی‌ مانند تمامیت خواهی‌، محدود کنندگی حقوق بشر، پشتیبانی از ت...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.