اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سرکه ٔ ابرو

نویسه گردانی: SRKH ʼBRW
سرکه ٔ ابرو. [س ِ ک َ / ک ِ ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از چین ابرو. (آنندراج ). ترش رویی . عبوسی :
اینهمه صفرای تو با روی زرد
سرکه ٔ ابروی تو کاری نکرد.

نظامی .


سرکه ٔ ابروش ز بس تندی
داد دندان لطف را کندی .

امیرخسرو (از آنندراج ).


باغبان راسرکه ٔ ابرو به هنگام بهار
از برای آب و رنگ باغ ابری دیگر است .

ابوطالب کلیم (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
سرکه ابرو. [ س ِ ک َ / ک ِ اَ ] (ص مرکب ) ترش ابرو. (شرفنامه ٔ منیری ). ترش رو. عبوس .
سرکه بر ابرو داشتن . [ س ِ ک َ / ک ِ ب َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از اخم داشتن و عبوس بودن .
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.