سرو
نویسه گردانی:
SRW
سرو. [ س َرْوْ ] (ع مص ) جوانمرد گردیدن . || سخی شدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || مهتر گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهتر شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). || از خود افکندن چیزی را. یقال : سروت الثوب عنی ؛ ای القیته .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) جوانمردی . || مردمی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) جای بلندتر از آب راهه و فروتر از کوه . || کرمک نبات . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تیر خورد [ خُرد ] کوتاه . || تیر پهن پیکان دار. || ملخ بیضه دار. سرو ککتب ، جمع آن است . (منتهی الارب ).
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
سر و گوش آب دادن . [ س َ رُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عوام ، کسب خبر کردن . گوش کردن برای دریافتن خبری . درصدد برآمدن . تفحص کردن .