گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سرو نویسه گردانی: SRW سرو. [ س َرْوْ ] (اِخ ) نام یکی از پادشاهان یمن است که دختر به یکی از فرزندان فریدون داده بود. (برهان ). نام پادشاه یمن که پدرزن پسران فریدون بود. (رشیدی ) : خردمند روشندل و پاک تن بیامد بر سرو شاه یمن .فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی سر و صحبت سر و صحبت . [ س َ رُ ص ُ ب َ] (اِ مرکب ، از اتباع ) سر و کار. آشنایی . مصاحبت . سر و سامان سر و سامان . [ س َ رُ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) اسباب و لوازم : سر و سامان جنگ ایشان را دریافتم . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 603).چو بارنامه ٔ ... بی سر و بن بی سر و بن . [ س َ رُ ب ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و+ بن ) بی سر و ته . سست و ضعیف : دعاوی بی سر و بن . (یادداشت مؤلف ). || دور و دراز.... بی سر و پا بی سر و پا. [ س َ رُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + پا) فرومایه . نالایق . پست . (یادداشت مؤلف ) : و از این گروهی بی سر و پا که با تست بیمی... بی سر و ته بی سر و ته . [ س َ رُ ت َ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و + ته ) بی سر و بن . بی ابتدا و انتها: گفته های بی سر و ته ، خبر بی سر و ته ، دعوی بی ... بی سر و دل بی سر و دل .[ س َ رُ دِ ] (ص مرکب ) بی پروا. (غیاث ) (آنندراج ). سر و رو کردن سر و رو کردن . [ س َ رُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بمعنی سر و رو درهم کشیدن است که کنایه از خشمگین شدن و خطاب و عتاب کردن باشد. (برهان ) (آنندراج ... بی سر و دلی بی سر و دلی . [ س َ رُ دِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت بی سر و دل . بی هوشی . بی حواسی . (ناظم الاطباء) سر و کله زدن سر و کله زدن . [ س َ رُ ک َل ْ ل َ/ ل ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) فهماندن . گفتگو کردن . بحث کردن . || به سختی چیز را به کسی فهماندن . خوش سر و وضع خوش سر و وضع. [ خوَش ْ / خُش ْ س َ رُ وَ ] (ص مرکب ) خوش ریخت . خوش لباس . آنکه لباس خوب پوشد. مرتب . شیک . تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۷ ۶ ۷ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود