اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سروبن

نویسه گردانی: SRWBN
سروبن . [ س َرْوْ ب ُ ] (اِ مرکب ) درخت سرو :
موسیجه و قمری چو مقریانند
از سروبنان هر یکی نبی خوان .

خسروانی .


سروبنان کنده و گلشن خراب
لاله ستان خشک و شکسته چمن .

کسایی .


بزیر یکی سروبن شد بلند
که تاز آفتابش نباشد گزند.

فردوسی .


بلبل شیرین زبان بر سروبن راوی شود
زندواف ۞ زندخوان بر بیدبن شاعر شود.

منوچهری .


سروبن چون به شصت سال رسید
یاسمن بر سر بنفشه دمید.

نظامی .


تا نکشد شاخ تو از سروبن
تا نزنی گردن شاخ کهن .

نظامی .


نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست .

حافظ.


|| قد و قامت :
لیلی چو شد آگه از چنین حال
شد سروبنش ز ناله چون نال .

نظامی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
بی سر و بن . [ س َ رُ ب ُ ] (ص مرکب ) (از: بی + سر + و+ بن ) بی سر و ته . سست و ضعیف : دعاوی بی سر و بن . (یادداشت مؤلف ). || دور و دراز....
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.