گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سروش نویسه گردانی: SRWŠ سروش . [ س ُ ] (اِخ ) نام منجم هندی در دربار یزدگرد : یکی مایه ور بود با فر و هوش سر هندوان بود نامش سروش .فردوسی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی سروش سروش . [ س ُ ] (اِ) اوستا «سرئوشه » ۞ . سرئوشه در اوستا بمعنی اطاعت و فرمانبرداری و مخصوصاً پیروی از اوامر خداوندی است و آن از ریشه ٔ اوستائی ... سروش این واژه در لغت نامه دهخدا وجود دارد. سروش سروش. (س با آوای زیر)، (مازنی)، سر و صدای که دیوانه میکند. به گپهایی که دیوانه با خودش میزند. کسی که گپهای بلند و بیهوده میزند. سروش این نام در سنسکریت: صروش śrush (فرمانبرداری)؛ اوستایی: سرئُشه sraosha؛ در سغدی، مانوی و پهلوی: srosh با همان معنی سنسکریت و نیز نام ایزد فرمانبرداری ... سروش بد سروش بد. [ س ُ ب َ ] (اِ مرکب ) سالار فرشتگان که نخستین خرد است و به تازی عقل اول گویند و آن را سروش سالار و سروش سترگ نیز گفته و خوانده ... پل سروش پل سروش . [ پ ُ ل ِ س ُ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه زاهدان به خواش میان سیاه جنگل و سنگان در 129000گزی زاهدان . سروش آذران سروش آذران . [ س ُ ذَ ] (اِخ ) حمزه ٔ اصفهانی در سنی ملوک الارض و الانبیاء در پادشاهی شاپور ذوالاکتاف آورده : «ونصب بقریة حروان من رستاق جی ... سروش ایماژ این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید. خجسته سروش خجسته سروش . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ س ُ ] (اِ مرکب ) سروش خجسته . فرشته ٔ مبارک قدم . هاتف مبارک : یکایک بیاید خجسته سروش بسان پری پلنگینه پوش . ف... سروش اعظم سروش اعظم . [ س ُ ش ِ اَ ظَ ] (اِخ ) نام جبرئیل علیه السلام است . (شرفنامه ٔ منیری ). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود