اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سروقامت

نویسه گردانی: SRWQAMT
سروقامت . [ س َرْوْ م َ ] (ص مرکب ) که قامت او در راستی و موزونی چون سرو باشد. بمانند سرو در راستی و اعتدال . سروقد. خوش اندام . راست اندام :
سوی هر سروقامتی میدید
قامتی نی قیامتی میدید.

نظامی .


مهر تو نگار سروقامت
بر من رقم است تا قیامت .

سعدی .


ای ماه سروقامت شکرانه ٔ سلامت
از حال زیردستان می پرس گاهگاهی .

سعدی .


من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.