سطام
نویسه گردانی:
SṬAM
سطام . [ س ِ ] (ع اِ) آتشکاو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کفچه ٔ آتش . (مهذب الاسماء). || آهن سرپهن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دروند. || سربند قاروره . || تیزی تیغ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). و در حدیث است : العرب سطام الناس ، یعنی در شوکت و حدت چون حد شمشیرند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ستام . [ س ِ ] (اِ) ساخت و یراق زین اسب مطلقاً، لجام و سرافسار محلی بزر و نقره . (برهان ).ساخت زین یعنی لجام و یراق زین اسب محلی بزر و ن...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
صتام . [ ص ُ ] (ع ص ) هامة صتام ؛ سر سطبر و فربه . (منتهی الارب ).