سعد
نویسه گردانی:
SʽD
سعد. [ س ُ ] (ع اِ) دوایی است . که آن را به ترکی تپلاق گویند و بهترین آن کوفی است . (برهان ). بیخ نباتی است که به هندی ناگرموتها گویند. (آنندراج ) (غیاث ). مشک زیرزمین . (زمخشری ). نباتی است که ریشه ٔ گیاهی دارد برنگ سیاه و دارای بوی خوشی است . (از اقرب الموارد). بیخی است بقدر زیتون و بزرگتر ازآن و سیاه و اندرونش سفید و خوشبو و به فارسی مشک زمین و به ترکی تپلاق و در تنکابن اسکتو نامند، برگش شبیه برگ گندنا و از آن درازتر و باریکتر و با صلابت واندک خشونت و کم عرض و... (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بیخ گیاهی است خوشبو به فارسی مشکو زیرزمین و بهندی موته در اندمال جراحات مشکله منفعت عظیم دارد. (منتهی الارب ). رجوع به اختیارات بدیعی و الفاظالادویه شود.
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سعد ذابح . [ س َ دِ ب ِ ] (اِخ ) منزل بیست و دوم از منازل قمر و آن دو ستاره است که میان آنها دوری بقدر یک ذراع و بطرف یکی از آنها کوکبی ...
طالع سعد. [ ل ِ ع ِ س َ ] (ترکیب وصفی ) طالع مسعود. بخت فرخنده . طالع خجسته . اقبال . طالع مبارک و میمون : زی طالع سعد و در اقبال خداوندفخر بشر ...
بنت سعد. [ ب ِ ت ُ س َ ] (ع اِ مرکب ) دوشیزگی . بکارت . (از المرصع).
ابن سعد. [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمدبن سعدبن منیع زهری بصری . کاتب واقدی محمدبن عمربن واقد. او تاریخ و حدیث از واقدی و دیگر اصحاب ...
ابن سعد. [ اِ ن ُ س َ ] (اِخ ) عمربن سعدبن ابی وقاص زهری . در سال 61 هَ .ق . بسرکردگی چهارهزار تن از دست عبیداﷲبن زیاد بحرب حضرت حسین بن ...
اختر سعد. [ اَ ت َ رِ س َ ] (ترکیب وصفی ) ۞ ستاره ای که آثار فرخنده و خجسته دارد. ستاره ٔ سعد. اختر نیک . مقابل اختر نحس .
ابناء سعد. [ اَ ءِ س َ ] (اِخ ) اولاد سعدبن زید منات .
سعد اخبیه . [ س َ دِ اَ ی َ ] (اِخ ) رجوع به سعدالاخبیه شود.
ساعت سعد. [ ع َ ت ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ساعت نیک . ساعت مبارک . وقتی که در آن برخی کارها شاید. ضدّ ساعت نحس . در تذکرة الملوک آمده...
سعد تمیمی . [ س َ دِ ت َ ] (اِخ ) رجوع به سعدبن محمدبن سعدبن صیفی تمیمی شود.