سعد
نویسه گردانی:
SʽD
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن عبدالرحمان بن عوف . تابعی است . رجوع به ابوابراهیم شود.
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ثأد. [ ث َءْدْ / ث َ آ ] (ع اِ) امر زشت . || غوزه ٔ نرم ازخرما. || گیاه تازه و تر. || مکان ناموافق . || نم . || سرما.
ثأد. [ ث َ ءَ ] (ع اِ) نم . || خاک نمناک . || سرما.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
برم صاد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاورکبکان بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 305 تن . آب آن از چاه ومحصول آن غلات است . (از ف...
تخاران ساد. [ ت ُ ] (اِخ ) رجوع به تخاران و تخاران به شود.