سعد
نویسه گردانی:
SʽD
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن علی بن عیسی القمری ملقب به شرف الدین ابوطاهر قمی وزیر سلطان سنجر سلجوقی (479 - 552 هَ .ق .) و پسر برادر نظام الملک است . و بر امام الحرمین جوینی فقه آموخت و هنگامی که وزارت را بعهده داشت مفتی خراسان نیز بود. وی بسال 515 هَ .ق . درگذشت . (اعلام زرکلی ج 1 ص 365). بعد از فوت شهاب الاسلام سنجر وزارت خود را بشرف الدین ابوطاهر داد معزی گوید:
بذات خویش مر او را شرف نبود و خطر
بخدمت شرف الدین شریف گشت و خطیر
ستوده سعد علی مهتری که سعد علو
نصیب دولت او کرد کردگار نصیر.
و در قصیده ٔ دیگر گوید:
پشت شریعت و شرف دین مصطفی
مهر ولی فروز و سپهر عدوشکن
بوطاهر مطهر و مخدوم روزگار
سعد علی عیسی و خورشیدانجمن .
رجوع به وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی تألیف اقبال ص 249 ببعد شود.
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سعد و اسما. [ س َدُ اَ ] (اِخ ) اول نام عاشق و دوم نام معشوقه ای است که در عرب بوده اند. (غیاث ) (آنندراج ) : چشمه بانوی و درخت است اخستان...
رشدبن سعد. [ رُ دِ ن ِ س َ ] (اِخ ) یا رشدبن سعد مصری ، مکنی به ابوالحجاج . تابعی است . (یادداشت مؤلف ).
سعد وراوینی . [ س َ دِ وَ ] (اِخ ) رجوع به سعدالدین وراوینی شود.
ربیعةبن سعد. [ رَ ع َ ت ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) اسلمی ، مکنی به ابوفراس . بخاری او را از صحابه ٔ حضرت بشمار آورده و گفته او درک حضور حضرت کرده است...
پیرحسین سعد. [ح ُ س َ س َ ] (اِخ ) نام مردی از شجاعان لشکر ترکمان که در محاربه ٔ امیر شاهرخ گورکان با اولاد قرایوسف ترکمان اسیر گردیده است ...
احساء بنی سعد. [ اَ ءِ ب َ س َ ] (اِخ ) شهری است از بحرین . (نخبةالدهر دمشقی ). و آن در برابر هجر است آن را احساء قرامطه گویند. رجوع به احساء ...
قلعه بنی سعد. [ ق َ ع َ ب َ س َ ] (اِخ ) در غرناطه مشهور است . رجوع به الحلل السندسیه ج 1 ص 296، 298 شود.
له بید هلو سعد. [ ل َ هَُ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دهدز بخش دهدز شهرستان اهواز واقع در 60000گزی شمال خاوری دهدز. کوهستانی و گرمسیر. دارای 300...
گوشه سعد وقاص . [ ش َ / ش ِس َ دِ وَق ْ قا ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین شهرستان نهاوند. واقع در 15000گزی شمال باختری شهر نهاوند و 2000گزی...
ابراهیم بن سعد. [ اِ م ِ ن ِ س َ ] (اِخ ) از ثقات محدثین و صاحب ید طولی در فقه . او قاضی مدینه ٔ رسول بوده است و گویند هفت هزار حدیث راجع با...