سعد
نویسه گردانی:
SʽD
سعد. [ س َ ] (اِخ ) ابن مالک بن سنان الخدری انصاری خزرجی . مکنی به ابوسعید خدری از صحابه و ملازمین پیغمبر اکرم (ص ) بوده . احادیث زیادی از وی روایت شده است و در دوازده غزوه شرکت کرد در صحیحین 1170 حدیث از وی نقل شده . وی در مدینه وفات یافت . (اعلام زرکلی ج 1 ص 366).
واژه های همانند
۸۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
ثأد. [ ث َءْدْ / ث َ آ ] (ع اِ) امر زشت . || غوزه ٔ نرم ازخرما. || گیاه تازه و تر. || مکان ناموافق . || نم . || سرما.
ثأد. [ ث َ ءَ ] (ع اِ) نم . || خاک نمناک . || سرما.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
برم صاد. [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان لاورکبکان بخش خورموج شهرستان بوشهر. سکنه ٔ آن 305 تن . آب آن از چاه ومحصول آن غلات است . (از ف...
تخاران ساد. [ ت ُ ] (اِخ ) رجوع به تخاران و تخاران به شود.