اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سعدی

نویسه گردانی: SʽDY
سعدی . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان یکانات بخش مرکزی شهرستان مرند. دارای 619 تن سکنه و آب آن ازچشمه و قنات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
بخش بسیار کوچکی از کلیات سعدی را خبیثات و مجالس‌الهزل تشکیل می‌دهد. این بخش همان چیزی است که به هزلیات سعدی معروف است. خودِ سعدی در مقدمهٔ چندسطریِ ای...
زبرقان سعدی . [ زِ رِ ن ِ س َ ] (اِخ ) جد مادری یزیدبن حکیم بن ام العاص . (از تاریخ طبری چ دخویه قسمت 2 ص 1202).
ابراهیم سعدی . [ اِم ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به ابراهیم بن عبداﷲ سعدی شود.
ابواسحاق سعدی . [ اَ اِ ق ِ س َ] (اِخ ) ابراهیم بن یعقوب جوزجانی . محدث . اصلاً از مردم جوزجان نزدیک بلخ بوده و به نوبت به مکه و مدینه ،بص...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
علاءالدین سعدی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ س َ ] (اِخ ) علی بن قاضی . رجوع به علی ... شود.
علاءالدین سعدی . [ ع َ ئُدْ دی ن ِ س َ ] (اِخ ) علی بن محمد. رجوع به علی ... شود.
ابراهیم بن عبداﷲسعدی . [ اِ م ِ ن ِ ع َ دِل ْ لا هَِ س َ ] (اِخ ) از علما و محدثین نیشابور و در روایت موثق بوده است .
صعدی . [ ص َ ] (ص نسبی ) نسبت است به صعدة. رجوع به صعدة شود.
صعدی . [ ص َ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن مسلم بطال مکنی به ابوعبداﷲ. وی به مصیصه فرود آمد و از علی بن مسلم هاشمی و محمدبن عقبةبن علقمه و ...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۴ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.