اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سعف

نویسه گردانی: SʽF
سعف . [ س َ ] (ع مص ) نو برخاستن بن ناخن . (تاج المصادر بیهقی ). ریشه شدن بن ناخن دست . (آنندراج ). || روا کردن حاجت کسی را. (منتهی الارب ). || (اِ) آخریان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). سلعه . متاع . کالا. اثاث البیت . || مرد فرومایه . (منتهی الارب ). || سرکوه . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
صاف سادگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صاف ساده بودن . رجوع به صاف ساده شود.
چای صاف کن . [ ک ُ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) ۞ چای صافی . صاف کننده ٔ چای . آلت مخصوص صاف کردن چای . رجوع به چای صافی شود.
صاف اعتقاد. [ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) پاکدل . صافی عقیدت : صوفی که دُرد در قدح دوست می کندصاف اعتقاد نیست وگر پور ادهم است .مشرقی طوسی .
صاف و ساده . [ ف ُ دَ / دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) صاف و پوست کنده . بی پرده . بی ریا. بی شیله پیله .
صاف گردیدن . [ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) پاکیزه شدن . روشن شدن . تزهلق .
جاده صاف کن . [ جادْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) صاف کننده ٔ جاده . آنچه با آن جاده را صاف کنند: ماشین جاده صاف کن .
صاف و سندله . [ ف ُ س ُ دُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) ابله که رسم دان نیست .
صاف گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) رجوع به صاف کردن شود.
صاف و پوست کنده . [ ف ُ ک َ دَ / دِ ] (ص مرکب ، از اتباع ) صریح . آشکارا. روشن . بی کنایت . صاف و ساده . بی پرده . و رجوع به صاف و ساده شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.