اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سعی

نویسه گردانی: SʽY
سعی . [ س َع ْی ْ ] (ع مص ) کوشیدن . (آنندراج ). کوشش . (غیاث ) :
نه غم مدح تو از این دل کم
نه در سعی تو بر این تن باز.

مسعودسعد.


دانه مادام که در پرده ٔ خاک نهان است هیچکس در پروردن وی سعی ننماید. (کلیله و دمنه ). موش چون موذی باشد... در هلاک وی سعی واجب بینند. (کلیله و دمنه ).
بسعی اوست جهانگیر گشته سیف الدین
که پر نسر فلک بر سهام او زیبد.

خاقانی .


در کشتن او سعی بیفایده نمودند.

(گلستان ).


سعی نابرده در این راه بجایی نرسی
مزد اگر میطلبی طاعت استاد ببر.

حافظ (دیوان چ قزوینی ص 170).


- سعی بردن ؛ کوشش کردن :
چو دیدی کز آن روی بسته ست در
به بیحاصلی سعی چندین مبر.

سعدی .


- سعی کردن ؛ کوشش کردن . رجوع به همین کلمه شود.
|| شتافتن . (آنندراج ). شتاب نمودن . (منتهی الارب ). در رفتن شتاب کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ) (المصادر زوزنی ). شتاب کردن . (غیاث ) : قبله ٔ عالم که ارباب حوائج ... بجانب او همی آمدندی غابر و غایب . (ترجمه تاریخ یمینی ). || اداره کردن . (منتهی الارب ). || دویدن . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ). دویدن میان صفا و مروه هفت بار و اینهم از لوازم حج است . (غیاث ) :
رفته و سعی صفا و مروه کرده چهار و سه
هم بر آن ترتیب کز سادات و اعیان دیده اند.

خاقانی .


پس از میقات حج و طوف کعبه
جمار و سعی و لبیک و مصلی .

خاقانی .


احرام چه بندیم چو آن قبله نه اینجاست
در سعی چه کوشیم که از مروه صفا رفت .

حافظ.


|| اقرار و اعتراف کردن چیزی را پیش کسی . (دزی ج 1 ص 656). || قصد کردن . (آنندراج ). قصد کردن و آهنگ کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || خزیدن : المراة السلیطة حیة تسعی مادامت حیة تسعی . تسعی (عصی الراعی ) علی وجه الارض مثل ما یسعی النبات الذی یقال له الثیل . (ابن بیطار). || انبساط. اتساع . پهن شدن : و منعالقروح الخبیثه من ان تسعی فی البدن . (ابن البیطار). || ورزیدن . || کار نمودن . (منتهی الارب ). کار کردن . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (تاج المصادر بیهقی ). کسب و کار کردن .(غیاث ). || سخن چینی نمودن . (منتهی الارب ) :
چنان ارادت و شوق است در میان دو دوست
که سعی دشمن خونخوار در نمیگنجد.

سعدی .


|| (اِ) دواب . چهارپایان . رمه ٔ حیوانات . گله . (دزی ج 1 ص 656).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
انجمن سای . [ اَ ج ُ م َ ] (نف مرکب ) مصاحب و مقرب . (آنندراج ) : همه انجمن سای ۞ و انجم شناس بتدبیر هر شغل صاحب قیاس .نظامی .
دندان سای . [ دَ ] (نف مرکب ) دندان ساینده . آنچه دندان را بساید. || (اِ مرکب ) دندان زدای .مسواک . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دندان آپریز شود.
سنجاب سای . [ س ِ / س َ ] (ص مرکب ) سنجاب آسا. بمانند سنجاب . سنجاب گون : آب ز نرمی شده قاقم نمای طرفه بود قاقم سنجاب سای .نظامی (مخزن الاسرا...
گردون سای . [ گ َ ] (نف مرکب ) ساینده ٔ بر فلک . (ناظم الاطباء) : جلوه گاه طایر اقبال باشد هر کجاسایه اندازد همای چتر گردون سای تو.حافظ.
لخلخه سای . [ ل َ ل َ خ َ / خ ِ ] (نف مرکب ) عطرسای : ابر لخلخه سای شدن .
غالیه سای . [ ی َ / ی ِ ] (نف مرکب ) غالیه سا. خوشبوی ساز و خوشبوی فروش . (برهان ) (آنندراج ). بوی خوش ساز و بوی خوش فروش . عطار : بلبلی کرد نتاند به...
ناصیه سای .[ ی َ / ی ِ ] (اِ مرکب ) و ناصیه کوب . مساجد. (آنندراج ). محل ناصیه به زمین سائیدن . سجده گاه . مسجد. || (نف مرکب ) ناصیه کوب . رجوع...
یلوچات سای . [ ی ُ ] (اِخ ) نام یکی از سه مشاور بزرگ و نامی چنگیزخان مغول . به سال 1190 م . / 586 هَ .ق . تولد یافته و در اصل از مردم چین ...
ثای گرچیش . [ گ َ ] (اِ) به فارسی هخامنشی نام یکی از سه ماه بهار. (ایران باستان ج 2 ص 1499).
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.