اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سفت

نویسه گردانی: SFT
سفت . [ س ُ ] (اِ) اوستا «سوپتی » ۞ (شانه ) پهلوی «سوفت » ۞ پارسی باستان «سوپتی » ۞ (شانه ) شغنی «سیود» ۞ سریکلی «سود» ۞ سنگلیچی «سیود» ۞ آلبانی «سوپ » ۞ . و رجوع کنید به گریرسن 94. (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). کتف . (برهان ) (رشیدی ). کتف و دوش . (غیاث ) (جهانگیری ) :
بر آن سفت سیمین و مشکین کمند
سرش گشته چون حلقه ٔ پای بند.

فردوسی .


شب آمد بدان جای تیره بخفت
قبا جامه و جوشنش زیر سفت .

فردوسی .


تو گفتی که سام است با یال و سفت
غمین شد ز چنگ اندر آمد بخفت .

فردوسی .


کی نامور آفرین کرد و گفت
که زور این چنین باید و یال و سفت .

اسدی .


سر سفت را بتازی منکب گویند و بشهر من [ گرگان ] دوش گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
جوش حفظت زسفت غفلت ما بر مکش
پرده ٔ عفوت ز روی کرده ٔ ما بر مدار.

جمال الدین عبدالرزاق (دیوان ص 167).


ستر کواکب قدمش میدرید
سفت ملایک علمش میکشید.

نظامی .


دور جنیبت کش فرمان تست
سفت فلک غاشیه گردان تست .

نظامی .


علاوه ٔ بار بر سفت گرفته روی براه آورد. (مرزبان نامه ).
|| طاق . سقف :
سر تاج برزد بسفت سپهر
برافراخت رایت برافروخت چهر.

نظامی .


|| بالا. نوک :
حصاری است بر سفت این تیغ کوه
درو رهزنانند چندین گروه .

نظامی .


|| سوراخ کوچک عموماً و سوراخ سوزن خصوصاً. (برهان ) (رشیدی ) (جهانگیری ). || (ص ) محکم و مضبوط و سخت . (برهان ). محکم . (غیاث ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۲ ثانیه
روباه صفت . [ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه در افعال و عادات و حرکات و رفتار مانند روباه باشد. در حیله گری و مکاری و نیرنگ بازی چون روباه . روباه...
صفت کردن . [ ص ِ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) نعت . انتعات . (منتهی الارب ). اتصاف . (تاج المصادر بیهقی ). ستودن کسی یا چیزی را به نیکی یا زشتی ی...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ویژگی پسین vižegiye-pasin.**** فانکو آدینات 09163657861
sefate-moŝabbahe این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: بژنا مانسته bežnâ-mâneste (بژنا: صفت. «سغدی»+ مانسته: مانند کرده شده. «پارسی نو»)*...
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، این است: بژنا بادراو bežâ-bâdrâv (بژنا: صفت. «سغدی» + بادراو: معطوف. «کردی»)*** فانکو آدینات 09163657861
شاهین صفت. (ن. صِ فَ). (ص. مرکب). آنکه اوصاف و سیرت و منش و روش شاهین دارد. آن که در افعال و عادات و حرکات و رفتار شاهین را مانَد. شاهین صفت چو طعمه چ...
صفت مشبهه . [ ص ِ ف َ ت ِ م ُ ب ِ هََ/ م ُ ش َب ْ ب َ هََ / هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درعربی ، صفت مشبهه ٔ بفاعل . و آن صفتی است مشتق از فع...
صفت فاعلی . [ ص ِ ف َ ت ِ ع ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صفت شود.
فریدون صفت . [ ف ِ رِ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) پیروز و کامیاب . برجسته و برتر : این فریدون صفت به دانش و رای وآن به کیخسروی رکیب گشای . نظامی .رجو...
دیوانه صفت . [ ن َ / ن ِ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) دیوانه سان . دیوانه مانند : دیوانه صفت روان به هر کوی لیلی لیلی زنان به هر سوی .نظامی .
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۹ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.