اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سفر

نویسه گردانی: SFR
سفر. [ س َ ف َ ] (ع اِمص ، اِ) مقابل حضر. بریدن مسافت . (از منتهی الارب ) :
سفر خوش است کسی را که با مراد بود
اگر سراسر کوه و پژ آیدش در پیش .

خسروانی .


براه شاه نیاز اندرون سفر مسگال
که مرد کوفته گردد بدان ره اندر سخت .

کسایی .


خاری که به من درخلد اندر سفر هند
به چون به حضر در کف من دسته ٔ شب بوی .

فرخی .


تا تو اندر حضری من بحضر پیش توام
تا تو اندر سفری با تو من اندر سفرم .

فرخی .


چگونه گیرد پنجاه قلعه ٔ معروف
یکی سفر که کند در نواحی لوهر.

عنصری .


بر من سفر از حضر بهست ار چند
این شد چه نعیم و آن چو آذر شد.

علی شطرنجی .


با رفیقان سفر مقر باشد
بی رفیقان سفر سقر باشد.

سنایی .


سفر نیست آهو که والا گهر
چو بیند جهان بازگیرد هنر.

خاقانی .


قرآن ز سفر جهان گرفته ست
ماه از سفر آسمان گرفته ست .

خاقانی .


سفر کعبه ببغداد رسانید مرا
بارک اﷲ همه سال این سفرم بایستی .

خاقانی .


زین بحر همچو یاران بیرون شو و سفر کن
زیرا که بی سفر تو هرگز گهر نگردی .

عطار.


از سفرها ماه کیخسرو شود
بی سفرها ماه کی خسرو شود.

مولوی .


آنکه شش ماه در سفر باشد
روی دیگر براه در باشد.

اوحدی .


هر سفری را خطری در ره است
هر خطری را خبری در ره است .

خواجوی کرمانی .


ای دل ارچند درسفر خطر است
کس خطر بی سفر کجا یابد.

ابن یمین .


گرچه دوریم بیاد تو قدح می نوشیم
بعد منزل نبود در سفر روحانی .

حافظ.


اگر از خویش برون آمده ای چون مردان
باش آسوده که دیگر سفری نیست ترا.

صائب .


|| مرگ . مردن و از جهان رفتن :
توشه از طاعت یزدانت همی باید کرد
که در این صعب سفر طاعت او توشه ٔ ماست .

ناصرخسرو.


ز بعد یوسف ایوب صابر آمد باز
بدهر بد صد و هفتاد و کرد عزم سفر.

ناصرخسرو.


- سفر خشک ؛ کنایه از سفر بی نفع و بی فایده باشد. (برهان ). کنایه از سفر هرزه و بی فایده . (آنندراج ).
- سفر خشک رنگ ؛ سفر خشک است ،کنایه از سفر بی نفع و بیفایده باشد. (برهان ).
|| سفر در اصطلاحات عرفا توجه دل است بسوی حق و اسفار چهار است :
1- سیر الی اﷲ. 2- سیر فی اﷲ. 3- ترقی بعین حق جمع و حضرت احدیت است که مقام مقام «قاب قوسین » است . 4- سیر باللّه عن اﷲ است .بعضی اسفار اربعه را چنین بیان کرده اند:
1- سفر اول عبارت از رفع حجابهای کثرت از وحدت است و آن سیر بسوی خداست .
2- رفع حجاب وحدت است از وجود کثرت و آن سیردر خداست .
3- عبارت از میان رفتن تقید و بقید ظاهر و باطن است که ترقی به عین الجمع است .
4- بازگشت از حق بخلق و آن احدیت جمع و فرق است . (از فرهنگ مصطلحات عرفاء سجادی ). رجوع به تعریفات شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
سفرِ سنگ عنوان یک فیلم سینمایی به کارگردانی، نویسندگی و تهیه‌کنندگی مسعود کیمیایی محصول سال ۱۳۵۶ خورشیدی است.[۱][۲][۳] فیلمنامهٔ سفر سنگ با نگاهی به ق...
خرج سفر. [ خ َ ج ِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرج راه . پولی که برای مسافرت بحساب می آید : تا بچهل سال که بالغ شودخرج سفرهاش مبالغ...
کتاب ریاضت
این سفر. [ س َ ف َ ](ق مرکب ) این دفعه . این بار. (فرهنگ فارسی معین ).
تخت سفر.[ ت َ ت ِ س َ ف َ ] (اِخ ) جایگاهی در حدود مرو : از راه سرخس متوجه مرو گشتند محمدقاسم و ... در شهر توقف کرده رایات ظفرپیکر، روز جمعه...
سفر کردن . [ س َ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) از مقر خود بمحل دیگر رفتن . مسافرت کردن . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ) : نوروز ازاین وطن سفری کرد چون...
خجسته سفر. [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ س َ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه سفر او خجسته است . آنکه سفرش خیر است . آنکه سفرش میمون است . مبارک سفر. متبرک سفر. باسع...
جامه ٔ سفر. [ م َ / م ِ ی ِ س َ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لباسی که در سفر پوشند. جامه ٔ راه : جامه ٔ سفر نیز پوشیده پیش آمدند. (تاریخ بیهق...
قریه ٔ سفر. [ ق َرْ ی َ / ی ِ ی ِ س ِ ] (اِخ ) (شهر کتابها) همان «دبیر» است که در صحیفه ٔ یوشع 15:14 و داود 1:11 مذکور است . و قریه ٔ سنه که در ص...
پنج سفر موسی . [ پ َ س ِ رِ ] (اِخ ) کتاب های پنجگانه ای است که در اول مجلد عهد عتیق واقع است و این قسم از کتاب مقدس را در2 تو 34:14 «کتاب...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۵ ۳ ۴ ۵ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
جواد مفرد کهلان
۱۳۹۳/۰۲/۲۱ Iran
0
1

سپا در لغت اوستایی اندازه، درازا و یک پا آمده است. "اَر" هم در اوستا به معنی رفتن است. لذا spa-ar-tan به معنی به راه افتادن و گام برداشتن و رهسپار شدن بوده است. سَفر در قرآن به معنی پرده برداشتن و آشکار کردن در اساس ربطی با سَفَر (سپار) ندارد.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.