اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سفط

نویسه گردانی: SFṬ
سفط. [ س َ ف َ ] (ع اِ) جامه دان که بر شکل جوال یا مانند کدوی خشک میان تهی باشد. ج ، اسفاط. (از آنندراج ) (منتهی الارب ). سبد جامه . (دهار) : پس هرمز دست خویش ببرید و بسفطی اندرنهاد و سوی شاپور فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ). اندر آن خواسته یکی سفط پرگوهر آن را بمهر کرد همچنان بر دست موی عمر فرستاد. (ترجمه ٔ تاریخ طبری بلعمی ).
فرمان داد تا سفطی خرد بیرون آوردند. (تاریخ سیستان ). فرمود تا آن ملطفها را در صندوقی در چند سفط نهاده بودند. (تاریخ بیهقی ). گوهرفروشان بازگشتند و سفطها را قفل و مهر کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 428). و سفطی با او بود از نور. (تفسیر ابوالفتوح ). سفط جواهر گشاده بگذاشت . (کلیله و دمنه ).روزی شیخ ما را سفطی عود آورده بودند. (اسرارالتوحید ص 100).
دریغ تیم عروس و دریغ تیم ملک
که این و آن سفط جبه بود و دستارم .

سوزنی .


|| قماش خانه . (مهذب الاسماء). || پوستکی که بر پوست ماهی است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). پیوستگی که بر پوست ماهی است . (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۹۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
این دو واژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: بژنا داشتاری bežnâ-dâŝtâri (بژنا، سغدی؛ داشتاری از پهلوی: dâŝtârih: دارندگی، ملکی) **** فانکو آدینات 09...
این دو و اژه عربی است و پارسی جایگزین، اینهاست: ویژگی نمایان vižegiye-namâyân.**** فانکو آدینات 09163657861
لاله صفت. [ ل َ/ ل ِ صِ فَ ] (ص مرکب ) آن که منش و رفتار و کردار و حرکات و وجنات و خصوصیات و فروزه های لاله دارد. لاله سان . لاله مانند. لاله وش. لاله...
طوطی صفت. {ط. ط. صِ فَ} (ص مرکب ) آن که منش و رفتار و کردار و حرکات و وجنات و خصوصیات و فروزه های طوطی دارد. مقلد و فرمان بر. آنکه اختیاری از خود ندار...
وحشی صفت. {وَ صِ فَ}. (ص. مر.). آن که منش و رفتار و کردار و حرکات و وجنات و خصوصیات و فروزه های وحوش دارد. که وضع و حالتی وحشی دارد. سرکش و بیابانی و ...
حرف صفت . [ ح َ ف ِ ص ِ ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: دال و الف و راء است که در اواخر بعضی اسامی معنی صفت دهد، چنانکه آبدا...
سلطان صفت . [ س ُ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) آنکه خوی و عادت و صفت وی چون سلطان باشد : سلطان صفت همی روی و صدهزار دل با او چنانکه در پی سلطان ر...
مریم صفت . [ م َرْ ی َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ) متصف به صفت مریم به معنی آبستنی با دوشیزگی و پاکی و عفت : خیک است شش پستان زنی رومی دلی زنگی...
کمان صفت . [ ک َ ص ِ ف َ ] (ص مرکب ، ق مرکب ) خمیده مانند کمان . چون کمان مقوس و گوژ : چون قامتم کمان صفت از غم خمیده شدچون تیر ناگهان ز...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۹ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.