سفع
نویسه گردانی:
SFʽ
سفع. [ س َ ف َ ] (ع اِ) سیاهی سر رخسار زن برگردیده رنگ از لاغری . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۳۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
صفا داشتن . [ص َ ت َ] (مص مرکب ) مهربانی داشتن . اخلاص داشتن . صمیمی بودن : چرا با دل من صفایی ندارداگر درد امشب بلایی ندارد. صائب (از آنند...
صلح و صفا. [ ص ُ ح ُ ص َ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) آشتی کردن . صلح کردن . سازش کردن . رجوع به صلح شود.
صَفا و مَرْوه، دو کوه کمارتفاع در ضلع شرقی مسجد الحرام هستند. فاصله بین این دو کوه مَسعیٰ نام دارد که محل انجام یکی از مناسک حج و عمره به نام سعی صفا...
صدق و صفا. [ ص ِ ق ُ ص َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) خلوص . راستی . حقیقت : هزار شکر که دیدم بکام خویشت بازز روی صدق و صفا گشته با دلم همساز....
شمعون صفا. [ ش َ ن ِ ص َ ] (اِخ ) ۞ شمعون الصفا. شمعون . پسر یونا یکی از دوازده حواری عیسی علیه السلام و ذکران او 22 اکتبر است . (یادداشت مو...
ذبیحالله صفا ZabSafa 0006.jpg زادهٔ ۱۶ اردیبهشت ۱۲۹۰ شهمیرزاد، ایران درگذشت ۹ اردیبهشت ۱۳۷۸ (۸۷ سال) لوبِک، آلمان ملیت ایرانی پیشه استاد دانشگاه تهرا...