گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سفید کردن نویسه گردانی: SFYD KRDN سفید کردن . [ س َ / س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بگچ اندودن اطاق را. || بقلعی اندودن دیگ را. || برنگ سفید درآوردن : بموسی کهن عمر کوته امیدسرش کرد چون دست موسی سفید. سعدی .ای سیم تن سیاه گیسواز فکر سرم سفید کردی .سعدی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی رو سفید کردن باعث افتخار شدن سیاه و سفید فرق کردن سیاه و سفید فرق کردن . [ ه ُ س َ / س ِ ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از سواد داشتن یعنی مصحف کتاب خواندن . (از برهان ). کنایه از ملکه ٔ خواند... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود