سقر
نویسه گردانی:
SQR
سقر. [ س َ ] (ع اِ) مرغ شکاری . (از غیاث ). چرخ که مرغ شکاری است . (آنندراج ). چرغ . (منتهی الارب ).
|| دوشاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم عربی دوشاب خرما است و در قانون الادب و تحفه ٔ حکیم مؤمن به صادآمده . || (مص ) سوختن آفتاب روی را و گرمی و اذیت آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گرمای آفتاب درکسی اثر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || زن جلبی و قیاده ٔ بر حرم . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۱.۰۵ ثانیه
ثغر. [ ث ُ غ َ ] (ع اِ) ج ِ ثُغرة.
ثغر. [ ث َ] (اِخ ) شهری است نزدیک کرمان بر ساحل دریای هند.
صغر سن . [ ص ِ غ َ رِ س ِن ن ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خردی عمر و خردسالی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).- صغر سن گرفتن ؛ در تداول عامه ٔ امروز ...
صغر نبض . [ ص ِ غ َ رِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناقص بودن نبض در درازی و پهنی و بلندی . رجوع به رگ شناسی ابن سینا چ انجمن آثار ملی ...
صقر قریش . [ ص َ رَ ق ُ رَ ] (اِخ ) عبدالرحمان بن معاویةبن حدیج کندی تُجیبی قاضی مصر و از علمای بزرگ آنجاست . قضاوت و خلافت سلطان برای وی ...
علی صقر. [ ع َ ص َ ] (اِخ ) أزهری . عالم در علم بیان بود. او راست : شرک الاَّمل لصید شوارد المسائل فی المعانی و البیان و البدیع، که در سال ...
صقر وبقر. [ ص ُ ق َ وَ ب ُ ق َ ] (ع ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) از اتباع است . دروغ واضح . رجوع به صُقَر شود.
ثغر ادنی . [ ث َ رِ اَ نا ] (اِخ ) بزمان بنی امیه طلیطلة و جهات آنرا ثغر ادنی مینامیدند. (نفح الطیب ج 1 ص 77).
ثغر اعلی . [ ث َ رِ اَ لا ] (اِخ ) مقابل ثغر ادنی . در زمان بنی امیه نامی بود که به سرقسطه ۞ و جهات آن میدادند. (نفح الطیب ). این شهر را عر...
کاتِب/صقر الجلدیان به انگلیسی: Secretary bird پرنده بومی افریقا و از راسته بازسانان با پاهای بلند و دم دراز و منقار قومی است که بیشتر در دشتهای باز ...