اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سقر

نویسه گردانی: SQR
سقر. [ س َ ق َ ] (ع اِ) دوزخ . (از غیاث )(دهار) (مهذب الاسماء) (از منتهی الارب ) :
این چه ترفند است ای بت که همی گوید خلق
که سقر باشد فرجام ترا مستقرا.

خسروانی .


آن خط بیاموز تا برآیی
از چاه سقر تا بهشت مأوی .

ناصرخسرو.


وآنکس که بود بی هنر چو هیزم
جز در خورنار سقر نباشد.

ناصرخسرو.


اول جحیم . نام دوم جهنم . نام سیم سقر. (قصص الانبیاء ص 7).
رزمش افروخته تر از سقر است
بزمش آراسته تر از ارم است .

مسعودسعد.


زین پس تو و ترحم روحانیان خلد
خاقانی و عذاب سقر کز تو بازماند.

خاقانی .


چون از لعاب شیر نر دندان گاو است آبخور
تیغش بر اعدا از سقر زندان نو پرداخته .

خاقانی .


هشت جنت گرد آرم در نظر
ورکنم خدمت من از خوف سقر.

(مثنوی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
سقر. [ س َ ] (ع اِ) مرغ شکاری . (از غیاث ). چرخ که مرغ شکاری است . (آنندراج ). چرغ . (منتهی الارب ).|| دوشاب . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اسم ...
قرخ سقر. [ ق ِ س َ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 23 هزارگزی شمال قره آغاج و 2500 گزی جنوب ...
قره سقر. [ ق َ رَس َ ق َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آقاج شهرستان مراغه واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری قره آغاج و 50هزارگزی ج...
نار سقر. [ رِ س َق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آتش دوزخ : قالب جان سبع این از صفت هیزم نار سقر آن از روان .خاقانی .
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سغر. [ س ُ غ َ / س ُ غ ُ] (اِ) خارپشت کلان را گویند که خارهای خود را چون تیر اندازد. (برهان ). جانوری است که خارهای ابلق بر پشت دارد و چون ...
صقر. [ ص َ ] (ع اِ) چرغ . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). چرخ . || هر مرغ شکاری از باز و شاهین و جز آن . ج ، اَصقُر، صُقور، صُق...
صقر. [ ص َ ] (ع مص ) زدن کسی را به چوب دستی . || شکستن سنگ را به تبر بزرگ . (منتهی الارب ). سنگ را به میتین زدن . (تاج المصادر بیهقی )....
صقر. [ ص َ ] (اِخ ) قاره ای است به مروت از زمین یمامة مربنی نمیر را. (معجم البلدان ). و بدانجا قاره ٔ دیگری است که آن را نیز صقر گویند. راعی...
صقر. [ ص َ ق َ ] (ع اِ) برگ عضاه و عرفط که افتاده باشد. (منتهی الارب ). ماانحت من ورق العضاه و العرفط. (اقرب الموارد). || عسل رطب و موی...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
آرش
۱۳۹۵/۰۹/۱۷
0
0

هر سری را که خدا خیره و کالیوه کند صدر جنت بهلد سوی سقر بگریزد مولوی


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.