اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سقف

نویسه گردانی: SQF
سقف . [ س ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) مخفف اسقف است که قاضی ترسایان و حاکم و مهتر ایشان باشد. (برهان ) :
چو خسرو برفت از برش چاره جوی
جهاندیده سوی سقف کرد روی .

فردوسی .


سقف گفت ما بندگان توایم
نیایشگر پاک جان توایم .

فردوسی .


|| زاهدی که خود را بجهت ریاضت نفس بزنجیر آویزد. (برهان ) (آنندراج ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
ثقف . [ ث َ ] (اِخ ) محلی است در شعر. (مراصد الاطلاع ).
ثقف . [ ث ُ ق ُ / ث َ ق َ ] (ع مص ) زیرک و ماهر شدن . || چست و چالاک شدن .
ثقف . [ ث ُ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ ثقاف .
ثقف . [ ث ِ / ث َ ق ِ / ث َ ق ُ ] (ع ص ، اِ) مرد استاد. || زیرک . چست و سبک . ندس .
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.