گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سکان نویسه گردانی: SKAN سکان . [ س َ ] (اِخ ) سگزی . سگزیان : بفرمود ما را یل اسفندیارچنین با سکان ساختن کارزار. فردوسی .و لقبش [ بهرام ثالث ] سکان شاه و سکان نام سیستان است .(مجمل التواریخ والقصص ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه واژه معنی سکان سکان . [ س ُک ْ کا ] (ع اِ) ج ِ ساکن . باشندگان . رجوع به ساکن شود. سکان سکان . [ س ُک ْ کا ] (ع اِ) آلتی چوبی یا فلزی که در یکی از دو انتهای کشتی تعبیه کنند و با حرکت آن جهت حرکت کشتی را تغییر دهند. ج ، سکانا... سکان سکان . [ ] (اِخ ) ابن طغشاده از شاهان بخارا که پس از طغشاده به پادشاهی رسید و مدت هفت سال سلطنت کرد و وی نیز در غوغایی کشته شد. (از رو... سکان سکان . [ س َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه ، دارای 132 تن سکنه است . آب آن از دره سرکانی و محصول آن غلات و توتون... سکان سُکّان (به انگلیسی: Rudder) ابزاری است که در شناورها و هواگردها برای تغییر جهت حرکت بکار میرود. سکان عموماً از یک تیغه و میله و لولا تشکیل شده و به پ... نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود