گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سلح نویسه گردانی: SLḤ سلح . [س ِ ل َ ] (اِ) مخفف سلاح ، اسباب و آلات جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساز حرب . (ناظم الاطباء) : پس سلح بربندی از علم و حکم که من از خوفی بیارم پای کم .(مثنوی ). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه واژه معنی سله شکستن سله شکستن . [ س َل ْ ل َ / ل ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بیل زدن و فروکردن زمین سخت . نرم کردن سطح زمین که سله بسته باشد. (یادداشت بخط مؤ... صله دادن صله دادن . [ ص ِ ل َ / ل ِ دَ ] (مص مرکب ) جایزه دادن . پاداش دادن . احسان کردن . اجازه . رجوع به صلت و صله شود. صله ٔ ارحام صله ٔ ارحام . [ ص ِ ل َ / ل ِ ی ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به صلة و صله ٔ رحم شود. صلح افتادن صلح افتادن . [ ص ُ اُ دَ ] (مص مرکب ) سازش دست دادن . به مصالحه انجامیدن : میان خوارزمشاه و ختا صلح افتاد. (گلستان ). رجوع به صلح شود. صلح خواستن صلح خواستن . [ ص ُ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) آشتی طلبیدن . سازش جستن : صلح با دشمن اگر خواهی هرگه که ترادر قفا عیب کند در نظرش تحسین کن .... تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۶ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود