گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سلسلة نویسه گردانی: SLSL سلسلة. [ س َ س َ ل َ ] (ع مص ) پیوستگی چیزی بچیزی . (آنندراج ) (منتهی الارب ). پیوسته کردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || روان کردن آب را. (آنندراج ). || (اِ) پاره ٔ دراز از کوهان . (آنندراج ) ۞ (ناظم الاطباء). واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی سلسله سلسله . [ س ِ س ِ ل َ ] (ع اِ) زنجیر. ج ، سِلسِل و سَلاسِل . (آنندراج ) (مهذب الاسماء) (دهار). زنجیر آهن و طلا و نقره . (غیاث ) : من چو مظلومان ... سلسله سلسله . [ س ِ س ِ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از بخشهای شهرستان خرم آباد، این بخش در شمال و شمال خاوری شهرستان واقع است و قسمتی از اراضی بخش جل... سلسله سلسله . [ س ِ س ِ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروه شهرستان سنندج ، دارای 285 تن سکنه و آب آن از چشمه و رودخانه است . محصو... سلسله همتای پارسی این واژه ی عربی، این واژه ی پهلوی است: پَتیسار. *** فانکو آدینات 09163657861 صلصلة صلصلة. [ ص َ ص َ ل َ ] (ع اِ) باقیمانده ٔ آب در تک حوض . (منتهی الارب ). آب اندک در آبگیر ایستاده . (دهار). || بانگ لگام . (منتهی الارب ). آو... صلصلة صلصلة. [ ص ُ ص ُ ل َ ] (ع اِ) کبوتر. || موی فراهم آمده بر سر. || باقیمانده ٔ آب در تک حوض . (منتهی الارب ). صلصلة صلصلة. [ ص ُ ص ُ ل َ ] (اِخ ) آبی است محارب را قرب ماوان . نصر گوید:گمان دارم بین ماوان و ربذه است . (معجم البلدان ). ثلثلة ثلثلة. [ ث َ ث َ ل َ ] (ع مص ) ویران کردن به این که بن را برآورد: ثلثلة تراب ، ثَل ِّ تراب . سلسله ور سلسله ور. [ س ِ س ِ ل َ / ل ِ وَ ] (ص مرکب ) متوالی وپی درپی . در سلسله . در زنجیر. سلسله دار : بی چلیپای خم مویت و زنار خطت راهب آسا همه تن س... سلسله وار سلسله وار. [ س ِ س ِ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) پی درپی . متوالی .مردف . بهم پیوسته . مرتب و بترتیب . (ناظم الاطباء). تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود