سلسله جنبان . [ س ِ س ِ ل َ
/ ل ِ جُم ْ ](نف مرکب ) آنکه زنجیر را جنباند. (فرهنگ فارسی معین ). سبب و وسیله و باعث و موجب . (ناظم الاطباء). محرک .باعث . سبب . وسیله . (فرهنگ فارسی معین )
: دولت اگر سلسله جنبان شود
مور تواند که سلیمان شود.
وحشی .
باد بهار سلسله جنبان صحبت است
موج شراب دام پریزاد عشرت است .
صائب .
|| کفیل . (ناظم الاطباء).