سلع
نویسه گردانی:
SLʽ
سلع. [ س َ ] (ع اِ) کفیدگی پای . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رخنه . شکاف . چاک . درز. ترک . || شکاف کوه . ج ، سلوع . (ناظم الاطباء). || (مص ) شکسته شدن سر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از آنندراج ).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۷ ثانیه
سلع. [ س َ ل َ ] (ع اِ) درختی است تلخ مزه یا نوعی از زهر یا نوعی از صبر یا تیره ای است بدمزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). درختی است تلخ . (...
سلع. [ س ِ ] (ع اِ) شکاف کوه . || همزاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مثل و مانند. (ناظم الاطباء).
ثلع. [ ث َ ] (ع مص ) سرکوفتن . سرشکستن . شکستن چنانکه سر را.
سلا. [ س َ ] (ع اِ) پوستی که بر روی بچه هنگام زادن درکشیده شده است و به فارسی پارک گویند. ج ، اَسلاء. (ناظم الاطباء). سلی بالقصر. (منته...
سلا. [ ] (اِ) نوعی از ماهی . (دزی ج 1 ص 670).
سلا. [ س َ ] (اِخ ) نام خنیاگری بود. (آنندراج ) (رشیدی ) (برهان ).
سلا. [ س َ ] (اِخ ) نام شهری است در اقصی مغرب بعد از آن آبادی نیست مگر یک شهر کوچک موسوم به عرینطوف از طرف شمال و جنوب وصل به دریاست...
صلع. [ ص َ ل َ ] (ع مص ) بی موی پیش سر گردیدن . موی رفتگی پیش سر. (منتهی الارب ). موی پیش سر رفتن . کل بودن . (غیاث اللغات ).
صلع. [ ص ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اصلع. (منتهی الارب ).
صلع. [ ص ُل ْ ل َ ] (ع ص ) سنگ پهنا سخت . || جائی که هیچ نرویاند. (منتهی الارب ).