اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سلق

نویسه گردانی: SLQ
سلق . [ س ُ ل ُ ] (اِ) کیسه ٔ بزرگ چرمینی را گویند که اصناف و اجلاف برمیان بندند. (برهان ). خریطه ٔ بزرگ چرمین . (ناظم الاطباء) :
خلیلدان چو درآید بنطق با چمته
سلق ز تسمه زند بند بر زبان نصیح .

نظام قاری (دیوان ص 54).


خانه های سلق خراب مباد
کانچه دارم ز یمن دولت اوست .

نظام قاری (دیوان ص 52).


ای سلق اهل درم از تو ندارند گریز
مگرش هیچ نباشد که خریدار تو نیست .

نظام قاری (دیوان ص 41).


سربند شلوار افراشتن
وزو چشم بند سلق داشتن .

نظام قاری (دیوان ص 193).


|| در تداول عوام جمع سلیقه است : سلق سلق است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
صلغ. [ ص َ ] (ع مص ) دندان افکندن گوسپند در شش سالگی یا در پنجم درآمدن یا در ششم . (منتهی الارب ).
ثلغ. [ ث َ ] (ع مص ) ثلغ رأس ؛ شکستن و شکافتن سر.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.