اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سله

نویسه گردانی: SLH
سله . [ س ِل ْ ل َ / س َل ْ ل َ ] (ع اِ) وقت برکشیدن شمشیر. (آنندراج ) (منتهی الارب ). || (اِ) گیاهی است ۞ علفی از تیره ٔ صلیبیان که چهارگونه از آن تاکنون شناخته شده و در نواحی جنوبی اروپا و شمال آفریقا و جنوب غربی آسیا پراکنده اند. زله . (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
سله شکستن . [ س َل ْ ل َ / ل ِ ش ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) بیل زدن و فروکردن زمین سخت . نرم کردن سطح زمین که سله بسته باشد. (یادداشت بخط مؤ...
سلح . [ س َ ] (ع مص )سرگین کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).حدث کردن . (تاج المصادر بیهقی ). غائط کردن . (المصادر زوزنی ). || ش...
سلح . [ س َ ل َ ] (ع اِ) آب باران در پارگینها.
سلح . [س ِ ل َ ] (اِ) مخفف سلاح ، اسباب و آلات جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ساز حرب . (ناظم الاطباء) : پس سلح بربندی از علم و حکم که من ...
سلح . [ س ُ ] (ع اِ) دوشابی است که بدان خیک روغن را مالند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
سلح . [ س ُ ل َ ] (ع اِ) بچه کبک .ج ، سلحان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء).
ثلة. [ ث ُل ْ ل َ ] (ع اِ) گروه مردم . جماعت بسیار. || درم بسیار. || چیزی چون مناره در بیابان که بسایه ٔ آن پناهند. ج ، ثُلَل . ثِلَل .
ثلة. [ ث ِل ْ ل َ ] (ع اِ) رمه ٔ بزرگ از گوسفند و بز درآمیخته ، یا خاص است به رمه ٔ میش . ج ،ثِلل َ، ثِلال . || رخنه . || پشم گوسفند؛ کساء ج...
ثلة. [ ث ِل ْ ل َ ] (ع اِمص ) نیستی . هلاک . ج ، ثِلل .
صلح . [ ص ُ ] (ع اِمص ) آشتی . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سِلْم . تراضی میان متنازعین . سازش . هُدْنَة. هَوادَة. مقابل حرب و جنگ : همه نی...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۶ ۳ ۴ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
ناشناس
۱۳۹۵/۱۲/۲۸
0
0

سله بن معنیش این نیست که!!!!


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.