سلیم
نویسه گردانی:
SLYM
سلیم . [ س َ ] (اِخ ) نام سه تن از سلاطین عثمانی :
1 - سلیم اول ابن بایزید دوم (جلوس 918 هَ . ق . فوت 926 هَ . ق .). وی بسیار جسور و سفاک بود. مورخان ترک او را «یاووز» (برنده ٔ قاطع) و اروپائیان وی را درنده لقب داده اند. وی ظرف هشت سال سلطنت ، شاه اسماعیل صفوی پادشاه ایران را مغلوب کرد و کردستان و دیاربکررا بممالک عثمانی ملحق ساخت . شام و مصر و عربستان را در سال 923 هَ . ق . از ممالیک منتزع کرد و کمی بعدبر حرمین سیادت یافت و خلیفه ٔ عباسی مصر را مطیع خود کرده ، اشیای مقدس متعلق به پیغمبر اسلام را از او گرفت و حق خلافت را بخود اختصاص داد. از این تاریخ است که سلاطین عثمانی لقب امیرالمؤمنین را اختیار کردند. وی با همه سنگدلی از علم و ادب بی بهره نبود و بفارسی شعر میگفت و مجموعه ای از اشعار پارسی او در دست است . علمای دینی و اهل ادب را گرامی میداشت و در مذهب تسنّن متعصب و در سیاست سختگیر و زودکش بود.
2 - سلیم دوم ابن سلیمان اول (جلوس 974 هَ . ق .). وی را دائم الخمر لقب داده اند. او با شاه طهماسب اول صفوی معاصر بود.
3 - سلیم سوم ابن مصطفی (جلوس 1203 هَ . ق . فوت 1222 هَ . ق .). وی جهازات انگلیسی را شکست داد و با آغامحمدخان و فتحعلی شاه معاصر بود. (فرهنگ فارسی معین ).
واژه های همانند
۳۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
نهر سلیم . [ن َ رِ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان منیوحی بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان ، در 17 هزارگزی شمال غربی نهر قصر و 11 هزارگزی جن...
این دو واژه اربی است و پارسی جایگزین این است: پرماژوک parmâžuk (سغدی: parmâyžuk)
اصفر سلیم . [ اَ ف َ رِ س َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام معجونی است که بواسطه ٔ داشتن زعفران بدان اصفر گویند. و مارگزیده را نافع بود. معجونی...
شاه سلیم . [س َ ] (اِخ ) دهی از بخش زابلی شهرستان سراوان . دارای 25 تن سکنه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
سلیم کندی . [ س َ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نازلو بخش حومه ٔ شهرستان ارومیه . دارای 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و جویبار عربلو. محصول آ...
حره ٔ سلیم . [ ح َرْ رَ ی ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) موضعی بدو جانب اعلای نجد. (معجم البلدان ). و آنرا ام صبار نیز نامند. و در این جا حجرالرشح (ن ل : حجر...
سلیم الصدر. [ س َ مُص ْ ص َ ] (ع ص مرکب ) آدم آرام و بی شر : نعیم که صاحب او بوده مردی سلیم الصدر و بی غایله بود. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
سلیم القلب . [ س َ مُل ْ ق َ ] (ع ص مرکب ) غریب و مسکین و آنرا سلیم دل نیز گویند. (آنندراج ). آنکه قلب سالم و بی آزار دارد : از سر ضعفم سلیم...
سلیم النفس . [ س َ مُن ْ ن َ ] (ع ص مرکب ) پاک نژاد و بی اذیت . (ناظم الاطباء). بی آزار. نیک سرشت . رجوع به سلیم نفس و سلیم شود.
قلعه سلیم .[ ق َ ع َ س َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کیار بخش بروجن شهرستان شهر کرد، واقع در 28هزارگزی باختر بروجن و 3هزارگزی راه بروجن به ...