سلیمان
نویسه گردانی:
SLYMAN
سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عبداﷲ. هشتمین از شرفای فلالی مراکش جلوس 1209 هَ . ق . فوت 1238 هَ . ق . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اعلام زرکلی شود.
واژه های همانند
۱۰۶ مورد، زمان جستجو: ۱.۱۶ ثانیه
سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن موسی بن سالم بن حسان الکلاعی الحمیدی ، مکنی به ابوالربیع (565 - 634 هَ . ق .). او راست : اکتفاء حافل . رجوع به...
سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) ابن موسی بن سلیمان بن علی بن الجون اشعری ، ملقب به ابوالربیع. وی مردی عارف به لغت و ادب بود. او راست : الریاض ...
سلیمان (عبری: שְׁלֹמֹה، آوانگاری: شِلومو) یا یدیدیاه (عبری: יְדִידְיָהּ) بر اساس روایت تنخ حدوداً بین سالهای ۹۷۰ تا ۹۳۱ قبل از میلاد نزدیک به ۴۰ سا...
ام سلیمان . [ اُم ْ م ِ س ُ ل َ ] (اِخ ) دختر ابوحکیم و مادر سلیمان بن ابی خیثمة و از زنان صحابی بود. رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 24...
دز سلیمان . [ دِ زِ س ُ ل َ ] (اِخ )از قلاع غرب ایران است که در شرق شمس الدین عرب درباوی کهکیلویه می باشد. (از جغرافیای غرب ایران ص 129).
دوب سلیمان . [ س ُ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش مرکزی شهرستان اهواز. دارای 700 تن سکنه . آب آن از چاه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)...
دیر سلیمان . [ دَرِ س ُ ل َ ] (اِخ ) این دیر بر سر مرز و نزدیک دلوک ومشرف بر مرج العین قرار دارد. (از معجم البلدان ).
چتر سلیمان . [ چ َ رِ س ُ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معروف و گویند رنگ پسین سیاه بود. (آنندراج ). چتر منسوب به سلیمان . چتر مخصوص سلیمان ...
باد سلیمان . [ دِ س ُ ل َ ] (اِخ ) کنایه از دولت و حشمت سلیمان باشد. رجوع به باد شود. || بمعنی بادی که تخت آن حضرت را و لشکر و مردم ایش...
سلیمان جاه . [ س ُ ل َ / ل ِ ] (ص مرکب ) آنکه شوکت و مقام سلیمان دارد : کریم دولت و دین آصف و سلیمان جاه .؟ (حبیب السیر ج 3 ص 2).