گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سمد نویسه گردانی: SMD سمد. [ س ِ م ِ ] (اِ) سمیذ : نانک کشکینت روانیست نیزنان سمد خواهی گرده ٔ کلان . رودکی .رجوع به سمید، برغل و سمذ شود. واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۸ مورد، زمان جستجو: ۱.۳۵ ثانیه واژه معنی سمد سمد. [ س َ ] (ع ق ) همیشه ، یقال : هولک سمداً؛ ای سرمداً. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). سمد خار و خاشاک ثمد ثمد. [ ث َ / ث َ م َ / ث َ م ِ ] (ع اِ)آب اندک بی ماده یا آب باقی در زمین هموار و سخت یا آبی که در سرما ظاهر شود و در گرما خشک . ج ، ثِماد. ثمد ثمد. [ ث َ ] (ع مص ) تهی دست گردانیدن از کثرت سؤال سائلان مرد را. || برکشیدن آب مرد را از بس آرامش . || فربه گردیدن . ثمد ثمد. [ ث َ ] (اِخ ) موضعی است در بطن ملیحة که آن را روضةالثمد نامند. || بطنی است از تیم بنی جریرة. || ابرق الثمدین ، نام جائی است . (مرا... صمد 1. در روایتى داود بن قاسم جعفرى از امام باقر(علیه السلام) درباره معناى صمد مى پرسد؛ امام در پاسخ مى فرمایند: «السَّیِّدُ الْمَصْمُودُ إِلَیْهِ فِی الْ... صمد کتاب هاى لغت ، معانى متعددى براى آن بیان کرده اند که عمده آن سه تا است : 1 . صمد از ریشه صَمْد (بر وزن ضرب ) به معناى قصد است . صَمَد ، وصف به معنا... صمد صمد. [ ص َ م َ ] (ع ص ، اِ) مهتر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ). || (اِ) آنکه آهنگ به وی کنند در مهمات . (منتهی الارب ). آنکه... صمد صمد. [ ص َ ] (ع اِ) جای بلند درشت . (منتهی الارب ). زمین بلند درشت . (مهذب الاسماء). المکان المرتفع الغلیظ. ج ، اَصماد، صِماد. (اقرب الموارد). ... صمد صمد. [ ص َ ] (اِخ ) آبی است ضباب را. (معجم البلدان ). در اقرب الموارد آرد: آبی است رباب را. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود