سمر شدن . [ س َ م َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مشهور شدن . معروف شدن . داستان گشتن
: ای حسن تو سمر بجهان زود حال ما
چون حال عشق وامق و عذرا سمر شود.
مسعودسعد (دیوان چ رشیدیاسمی ص
175).
از علم اگر شده ست علی در جهان علم
وز عدل اگرشده ست عمر در جهان سمر.
امیرمعزی .
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سربمهر بعالم سمر شود.
حافظ.