سمک
نویسه گردانی:
SMK
سمک . [ س َ ] (ع مص ) بلند کردن وبلند شدن . (المصادر زوزنی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || بلند گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث ). || (اِ) سقف خانه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آسمانه . (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 59). || قامت و بلندی از هر چیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بلندی . (غیاث ). از بالای خانه تا زیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بالا. (التفهیم ) : سمک کعبه بیست وهفت ارش است . (حدود العالم ). هر خشتی یک گز و نیم بطول و همین قدر عرض و چند یک بدست سمک آن . (مجمل التواریخ و القصص ). طول مسجد نودوسه ارش بود و طول سمک ده ارش . (تاریخ طبرستان ).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
سمک . [ س َ م َ ] (ع اِ) ماهی . ج ، اسماک ، سموک . (غیاث ) (آنندراج ) : نگویم دد و دام و مور و سمک که فوج ملایک بر اوج فلک .سعدی . || (اِخ ) د...
سمک .[ س َ م ُ ] (اِ) رعنا و رعنایی که بی عقل و بی عقلی و بی هنری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). رعنایی . بی عقلی . بی هنری . مرادف سبک . (آنند...
گم سمک .[ گ ُ س َ م َ ] (اِ مرکب ) دارکوب . (یادداشت مؤلف ).
به فتح هر دو سین. در گویش کازرونی، بازیچه قرار دادن کسی یا چیزی. حالا هم شده سم سمک دستش. (ع.ش)
غری سمک . [ غ َرْ ی ِ س َم َ / غ َ را س َ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سریشم ماهی . (الابنیة عن حقائق الادویة). غری السمک . غرا السمک . رجوع ب...
داستان سمک عیار مربوط است به سرگذشت خورشید شاه فرزند مرزبانشاه ، سلطان شهر حلب که دلباخته دختر فعفور شاه ، شاه چین بود.
خورشید شاه به جهت پیدا کردن...
صمک . [ ص ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ صِماک . (منتهی الارب ). رجوع به صماک شود.