سنام . [ س َ] (ع اِ) کوهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کوهان (شتر) ج ، اَسْمِنَه . (مهذب الاسماء) (غیاث )
: زمام او طریق او و راهبر
سنام
۞ او و دست او عصای او.
منوچهری (دیوان ص 83).
گاویست در آسمان سنامش
۞ پروین
یک گاو دگر نهفته در زیر زمین
چشم خِرَدت گشای ای اهل یقین
زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین .
خیام .
|| رکن . || معظم هر چیزی . || میانه ٔ زمین .(منتهی الارب ) (آنندراج ). وسط زمین . || شریف قوم . || بلندی و رفعت و شوکت مرد. (ناظم الاطباء).