سنگ انداز. [ س َ اَ ] (نف مرکب ) برق انداز و کلوخ انداز و آن جشن و سیرکشتی باشد که در آخر ماه شعبان کنند و آنرا سنگ اندازان هم میگویند. (برهان ). سیرغندان که شیرازیان کلوخ انداز گویند. (فرهنگ رشیدی ). جشنی و عشرتی که می خواران در اواخر شعبان کنند. (غیاث اللغات )
: در سنگ انداز خسرو داد پناه
خورشید شراب زیبد و ساغر ماه
تا از پی عز شه و ذل بدخواه
سنگ اندازد زمانه بر دشمن شاه .
مختاری .
یکی ترانه درانداز حسب حال که هست
خدایگان را فردا نشاط سنگ انداز.
مختاری .
زآن سنگ اندازان چو بازرفتی بر تخت
دُر پاشید ابر و سیم پاشید درخت .
سیدحسن غزنوی .
در بزم ببخشید شه بنده نواز
یعنی که ز من چنین سزد سنگ انداز.
سیدحسن غزنوی (از صحاح الفرس ).
تا به سنگ انداز با سیمین بران سازند عیش
رطل سنگین خواه می با لعبت سیمین گسار.
سیف نیشابوری .
دوستان و دشمنانت در دو مجلس می کنند
هر دو سنگ انداز و سنگ اندازه و آن تابکی .
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 458).
ای ز جاهت شب ستم در سنگ
خرمت باد روز سنگ انداز.
انوری .
ازپس یک ماه سنگ انداز در جام بلور
عده داران رزان را حجله ها برساختند.
خاقانی .
هم صبوح عید به کز بهر سنگ انداز عمر
روزه ٔ جاوید را روزی مقدر ساختند.
خاقانی .
ز سنگ انداز خشتت خرد شد خم های می چندان
که خشت آب خورد خاک سرتاسر سفالین شد.
امیرخسرو.
|| (اِ مرکب ) سوراخهایی باشد که زیر کنگرهای دیوار قلعه سازند تا چون دشمن نزدیک دیوار آید سنگ و خاک و آتش بر سرش ریزند. (برهان ). آنچه بر باره ٔ قلعه سازند و از آن سنگ و خاک بزیر اندازند. (فرهنگ رشیدی ). سوراخهای زیر کنگره که در قلعه ها سازند تا اگر دشمن نزدیک رسد از آن سوراخها سنگ و خاک و مانند آن بر سرش بریزند و آنرا سنگریز هم گویند. (آنندراج ). روزنی است که درون کنگره های قلعه سازند و به هندی رَند گویند. (غیاث اللغات )
: ز سنگ انداز او سنگی که برجست
پس از سالی سر گردون شکستی .
محمدعصار.
|| دائم الخمر. (برهان ). || شراب خوردن دائمی چنانکه یک روز در میانه فاصله نشود. (برهان ). شراب خوردن بر دوام بی آنکه روزی در میان فوت شود. (جهانگیری ). || سلخ ماه شعبان . || فلاخن . (غیاث ). منجنیق . (دهار).