اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سود

نویسه گردانی: SWD
سود. [ س َ وَ ] (اِ) سبد و آن ظرفی است که از چوبهای باریک و نرم بافند. (برهان ). سبد. (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
سود. (اِ) در مقابل زیان و به عربی نفع گویند. (برهان ). پهلوی «سوت » ۞ (نفع، فایده )، ریشه ٔ اوستایی «ساو» ۞ (فایده بردن )، رجوع شود به نی...
سود. (ع اِمص ) مهتری . داوری . (ناظم الاطباء). مهتری . (منتهی الارب ). || (ص ، اِ) ج ِ اسود به معنی سیاه . (غیاث ) (آنندراج ) : تا بزاید در جها...
سود. (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح کیمیا) اکسید سدیوم که حاصل میشود از خاکستر نباتات بحری . (ناظم الاطباء).
سود. (مص مرخم ، اِمص ) آسودن . زندگی کردن . مخفف آسود : من نیارم در جهان بی آب سودزآنکه زاد و بود من در آب بود.عطار(منطق الطیر).
سود. (ع مص ) مهتر شدن . (منتهی الارب ). مهتر گردیدن . (از ناظم الاطباء).- ایام السود ؛ روزگار بدبختی و نامساعدی ومنحوس . (ناظم الاطباء).- سودا...
سود. [ س َ ] (ع اِ) روی کوه هموار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). سطح هموار و مستوی از کنار کوه . (ناظم الاطباء). || سنگریزه های سیاه ناک . (منته...
بی سود. (ص مرکب ) (از: بی + سود) بی نتیجه . بی فایده . (یادداشت مؤلف ) : بی سود بود هرچه خوردمردم در خواب بیدار شناسد مزه از منفعت و ضر. ناصر...
جنگ سود. [ ج َ ] (ص مرکب ) آنکه از جنگ کسب فایده و سودی کند. (ناظم الاطباء). کسی که سود خود را در جنگ بیند یا کسی که فرسوده ٔ جنگ باشد. و...
مشک سود. [ م ُ / م ِ ] (ن مف مرکب ) از اسماء معشوق است . (بهار عجم ) (آنندراج ). || مشک سنج . (از ناظم الاطباء). در صفات عذار و قلم و کاکل . (ا...
نمک سود. [ ن َ م َ ] (ن مف مرکب ) هرچیزی را گویند که بر آن نمک پاشیده باشند عموماً. (برهان قاطع) (آنندراج ). نمک سوده . || گوشت قدید و کباب ...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.