گفتگو درباره واژه گزارش تخلف سور نویسه گردانی: SWR سور. [ س َ ] (ع مص ) اثر کردن شراب . (دهار) (از منتهی الارب ). || بدیوار برشدن . (المصادر زوزنی ) (دهار). بر دیوار برآمدن . (منتهی الارب ). || حمله آوردن شیر بسوی مردم . (دهار) (المصادر زوزنی ) ۞ . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۹۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه واژه معنی ثور ثور. [ ث َ] (اِخ ) ابن یزید. محدث است و از ابوعمر عبداﷲ بن عامر الیحصبی روایت کند. ۞ ثور ثور. [ ث َ ] (اِخ ) ابن یزیدبن محمدالرحبی . ابوخالد. تابعی است . ثور ثور. [ ث َ ] (اِخ )ابن یزید اعرابی . رجوع به ابوالجاموس ثور... شود. ثور ثور. [ ث َ ] (اِخ ) سلمی . صحابی است . ثور ثور. [ ث َ ] (اِخ ) نام اسب عاص بن سعید. صور نام دهکده ای تاریخی در شهرستان بناب که در فهرست ملی ثبت گردیده و دارای راه خاکی با دهکده باستانی کندوان می باشد. ثؤر ثؤر. [ ث ُءْ رْ ] (ع اِ) ج ِ ثأر. ثوور ثوور. [ ث ُ ] (ع مص ) ثَور. رجوع به ثَور شود. (معنی مصدری ). صور آه صور آه . [ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از فریاد و نعره و آواز بلند دردناک باشد. (برهان ). نعره و آه بلند دردناک . (فرهنگ رشیدی ). جبل ثور جبل ثور. [ ج َ ب َ ل ِ ث َ ] (اِخ ) رجوع به غار ثور و ثور و صاحب الغار شود. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۱۰ ۸ ۹ ۱۰ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. Omid Reza Abbasi ۱۳۸۹/۱۲/۲۲ 0 0 بشد شاه و رای از منش دور کرد*به گفتار آن بی خرد سور کرد*چو سر پر شد از باده ی خسروی*شغاد اندر آشفت از بدخوی* برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود