اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

سهل

نویسه گردانی: SHL
سهل . [ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حسن بلخی . وی در زبان فارسی شاعری ممتاز و فرد بود. یاقوت گوید: از بلخ چهار تن منفرد بودند. ابی القاسم الکعبی در علم کلام . ابایزید بلخی در بلاغت و تألیف . وسهل بن حسن در شعر فارسی . و محمدبن موسی حدادی در عربیت و شعر عربی . (از معجم الادباء یاقوت ج 7 ص 111).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
حرف سهل . [ ح َ ف ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرف سرد. (مجموعه ٔ مترادفات ص 209).
حسن سهل . [ ح َ س َ ن ِ س َ ] (اِخ ) رجوع به حسن بن سهل شود.
فضل سهل . [ ف َ ل ِ س َ ] (اِخ )فضل بن سهل ذوالریاستین . رجوع به ذوالریاستین شود.
علی سهل . [ ع َ ی ِ س َ ] (اِخ ) (امیر...) ابن امیر شیخ . در سوم شوال 754 هَ . ق . امیر مبارزالدین محمدبن مظفر پس از شش ماه محاصره توانست ش...
علی سهل . [ ع َ ی ِ س َ ] (اِخ ) اصفهانی (شیخ ...). از بزرگان تصوف بود و با شیخ جنید مکاتباتی داشت . برخی از سخنان و گفته های او در تذکرةالاو...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
سهل واژه ای عربی و انگار پارسی است. همتای پارسی این است: زَبِنگار zabengār (خراسانی)*** فانکو آدینات 09163657861
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
چشمه سهل . [ چ َ م َ س َ ](اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «یکی از مزارع بافت زنجان کرمان است ». (از مرآت البلدان ج 4 ص 236).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.