سهل
نویسه گردانی:
SHL
سهل . [ س َ ] (اِخ ) ابن علی ارغیانی . وی در عصر خود پیشوای مردمان بود و در دانش و زهد مرتبتی عظیم داشت . مدتی در محضر شیخ ابوعلی سنجی به استفادت اشتغال جست ، پس بمدرس قاضی حسین بن محمد مرورودی حاضر شد. فنون علوم بر وی قرائت نمود و روزگاری ملازم او گشت ؛ طریقه و اسلوب قاضی را آنچنان آموخت که قاضی در حق وی گفته : هیچکس بطریقه ٔ من چون ابوالفتح انس و علاقه نیافته و مانند او تحصیل ننموده . و نیز از اعاظم محدثین ، مانند: ابوبکر بیهقی و ناصر مروزی و عبدالغفار اسماعیل بن عبدالغافر فارسی صاحب کتاب مجمع الغرائب استماع حدیث نمود. پس از چندی وارد نیشابور شد و درآن بلاد اصول فقه بر امام الحرمین ابوالمعالی قرائت کرد. ودر مجلسش مناظره و مباحثه نمود. در ارغیان امر قضاوت بعهده ٔ وی مسلم بود. بمکه و عراق و حجاز مسافرت کرد. پس از مراجعت از مکه زیارت شیخ عارف حسن سمنانی را که شیخ وقت بود عازم شد. پس از زیارت وی قضاوت را رها کرد و انزوا اختیار کرد. در محرم سال 499 هَ . ق . وفات یافت . (از نامه ٔ دانشوران ج 2 صص 224 - 225).
واژه های همانند
۴۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
سهل .[ س َ / س َ هَِ ] (ع ص ) نرم از هر چیزی : رجل سهل الخلق ؛ مرد نرم خوی . (منتهی الارب ). مرد نیک خوی . (دهار).
سهل . [ س َ ] (ع اِ) زاغ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || زمین نرم . (مهذب الاسماء) (دهار) (غیاث ) : و پارس ولایتی است سخت نیکو چنانکه ...
سهل . [ س َ ] (اِخ ) سهل بن بشربن هانی یا هایا الیهودی ، مکنی به ابوعثمان . او در خدمت طاهربن الحسین الاعور و سپس نزد حسن بن سهل بود و او ی...
سهل . [ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲبن حسن بلخی . وی در زبان فارسی شاعری ممتاز و فرد بود. یاقوت گوید: از بلخ چهار تن منفرد بودند. ابی القاسم الکع...
سهل . [ س َ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ تستری . از طبقه ٔ ثانیه است . کنیت او ابومحمد است . از کبراء این قوم و علماء این طایفه است . از شاگردان ذوالنون...
سهل . [ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سلیمان بن محمدبن سلیمان صعلوکی نیشابوری ، مکنی به ابن طبیب فقیه شافعی وفات 404 هَ . ق . او راست المذهب ....
سهل . [ س َ ] (اِخ ) ابن محمدبن عثمان بن یزید جشمی . رجوع به ابوحاتم سجستانی شود.
سهل . [ س َ ] (اِخ ) ابن هارون بن رامنوی فارسی الاصل دشت میشانی ، حکیم و شاعر و فصیح و شعوبی مذهب و سخت با عرب دشمن . و کتبی بسیار در مثال...
ام سهل . [ اُم ْ م ِس َ ] (اِخ ) کنیه ٔ چند تن از زنان صحابی بوده است . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 247 ببعد شود.
احمد سهل . [ اَ م َ دِ س َ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن سهل شود.